ماجراجویی عشق🌹❤️

❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ · 1402/04/27 19:46 · خواندن 2 دقیقه

ماجراجویی عشق 🌹❤️پارت ۲ 
خانم بوسیه خب بچه ها مرخصید 
مرینت ۰: آلیا 
آلیا:بله
مرینت:تکالیف چی بود 
آلیا:دختر تو چقدر حواس پرت تکالیف.......
مرینت : خب... ممنونم
آلیا:مرینت هنوز تو فکر آدرینی 
مرینت۰:ها.. نه بابا 
توی ذهن مرینت ۰:چجوری فهمید(نویسنده پس داشتی بجای درس به آدرین فکر میکرد😈😈😉💥🧠)
[فردا]
آلیا:مرینت کجایی ساعت ۳:۴۵دقیقه اس 
مرینت: عاه آلیا ۵دقیقه دیگه پشت در خونتونم 
آلیا:باشه دختر فقط زود باش
مرینت  آخیش تموم شد 
الیا:خب میرم یه زره خوراکی بیارم
مرینت: باشه
الیا:دختر اومدم
فردا 
مرینت : الیا امروز پیش من میشینی دیگه 
الیا:معلومع مه نه دیگه اون جای آدرین ولی شاید تونستم نینو رو راضی کنم بیاد کناره ادرین بشینه 
مرینت :ممنونم🥺🙏🏻
تو دانشگاه زنگ استراحت:مرینت:الیا نینو چی گفت 
آلیا : جاها رو عوض نمیکنه
مرینت: الیااااااااااااا😭😭😭 
آلیا :نگران نباش بعد از مدرسه راضیش میکنم
مرینت ۰: آلیااا من بدون تو میمیرم به خدااااا😭
آلیا :باشه بابا دختر
مرینت زنگ استراحت تمومش خانم بوسیه گفت که هر میز یک گروه دونفره هستن و باید تا ۳روز دیگه آزمایش درباره ی سنگ ها انجام بدن و من همون لحظه نابود شدم من میخواستم با آلیا آزمایش رو انجام بدم 
آدرین:عه مرینت میخواستم بگم که ما توی خونمون ازمایشگاه داریم گفتم که اگر میخوای بیای خونمون باهم ازمایش رو انجام بدیم 
مرینت آها ...البته که میام ...عه ...یعنی باشه🥴
توی ذهن مرینت : ادرین واقعا خیلی جذابه ها فردا باید برم خونشون و با ادرین آزمایش انجام بدیم یه فرصت خیلی خوب برای نزدیک شدن به ادرین
فردا 
خونه ی ادرین۰:آدرین سلام 
ادرین: سلام مرینت بیا بریم داخل (فنحرف گرامی داخل منظور داخل خونه۰)
مرینت :باشه 
توی ذهن مرینت: وای خونشون مثل کاخ میمونه چقدر بزرگه
ادرین : مرینت اینجا آزمایشگاهه  
مرینت:وای چقدر بزرگه  
توی ذهن آدرین:مرینت وقتی داشت از پشت میرفت داشتم نگاهش میکردم که هواسم رفت  به بدنش خیلی بدن رو فرمی داره دلم میخواد این بدن مال خودم باشه و تصمیم گرفتم که مرینت رو مال خودم کنم 
مرینت :آدرین 
آدرین :آه ... بله
مرینت: حالا باید چیکار کنیم
ادرین:خب باید اول رو پوش و عینک مخصوص بزنیم و 
خب خب اینم پایان پارت ۲ 🙏🏻😍
لایکو کامنت یادتون نره 
اگر کم بود ببخشید 🙏🏻