ماجراجویی عشق🌹❤️

❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ · 1402/04/28 02:16 · خواندن 1 دقیقه

ماجراجویی عشق 🌹❤️پارت ۴
آدرین: دلم میخواست بیشتر تلم.به بزنم 
مرینت : آدرین آروم تر 
آدرین :برام ناله کن از پشت دست نحیفشو گرفتم و گفتم برام ناله کن هر چی زود تر برام ناله کن ناله هاشو دوست داشتم 
مرینت :مردونگ.ی.ت خیلی بزرگه آه ناه خیلی ..عمیقه عااه وایسا آدرین
آدرین : معذرت میخوام ولی امکانش نیست تازه شروعشده.....(اینجا مرینت از حال میره بچم🥺)
مرینت :صبح از خواب بلند شدم دیدم آدرین بالا سرم نشته و داره بدنمو نگاه میکنه گفتم :آدرین داریچی کار میکنی ساعت چنده 
آدرین : ساعت ۷:۳۰
مرینت : وای دیرمون شده آدرین باید برم دوش بگیرم 
آدرین : حموم اونجاست بیا باهم بریم 
مرینت : آدرین الان وقت این کارا نیست باکلی اسرار قبول کردم
توی حموم 
آدرین: مرینت این شامپورو بزن خیلی خوشبو هست
مرینت:باوشههههه
آدرین: مرینت دیشب خیلی بهم حال داد (منظورش اینکه مرینتو نابود کرده)
مرینت :حالا که چی 
آدرین: میخواستم بگم ممنونم بابت دیشب
آدرین : مرینت خیلی عاشقتم 
مرینت:منم عاشقتم خیلی دوست دارم  
مرینت :آدرین نزدیک شد و لبامو گرفت ومیکید منم همراهی کردم دستشو اونجام برد و داشت دونه دونه انگشتاشو توم فرو میکرد ومن نمیتونستم جلوی ناله هامو بگیرم و بعد مردون.گ.ی.ش رو توم گذاشت شروع کرد به تلم.ب.ه زدن خیلی حس خوبی داشت و آدرین ا.ر.ض.ا شد و بدنم رو از اون مواد پرکرد و 
خب خب بچه ها این پارتم تموم شد 
لایکو کامنت یادتون نره🙏🌹

دنبال کنید