ماجراجویی عشق🌹❤️ پارت ۸

❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ ❤️🌹Alice🌹❤️ · 1402/05/14 13:41 · خواندن 1 دقیقه

ماجراجویی عشق 🌹❤️پارت۸
آدرین: مرینت باشه خب از خودشون بپرس 
مرینت : باشه ولی....
آدرین :ولی نداره اول ازشون بپرس
مرینت : باشه 
🏠توی خونه🏠 
مرینت:بابا 
بابای مرینت: بله
مرینت: مامان 
مامان مرینت: بله
مرینت: میشه یک لحضه بیاید 
هردو:  باشه
مرینت: من ...من ...باید یه چیزی بهتون بگم
هردو: باشه دخترم بگو
مرینت: من‌... میخوام که با آدرین ازدواج کنم 
بابای مرینت: یک لحظه وایستا 
مرینت توی ذهنش : بابا رفت از توی آشپز خونه یک چیزی برداره و اومد و فکر میکنم میخواد از خونه پرتم کنه بیرون
بابای مرینت : مبارکهههههههه
مرینت توی ذهنش :بابا یه بمب شادی آود و زد توی هوا و گفت مبارکه من فکر نمی کردم بابام یا مامانم قبول کنن و  آومدم بیرون و به آدرین  زنگ زدم و
مرینت: آدرین .. آدرین بابا و مامانم قبول کردن
آدرین : خدارو شکر ( حالا شاید نمی خواست بچسو بده تو تو باید میکردیش والا🤣🤣) من تالار  و همه چیز رو برای عروسی آماده کردم فقط مونده لباس عروست
مرینت : ولی می باید بریم بگیریم
آدرین : فردا
مرینت: باشه
فردا بعد از گرفتن لباس عروس:
مرینت: آدرین کی عروسی رو بگیریم 
آدرین:هفته ی دیگه 
مری:باشه 
آدرین : راستی باید به نینو و آلیا هم بگیم 
مری: باشه پس بریم خونه آلیا
توی خونه آلیا 
آلیا: مبارکهههه ولی من باید یه چیزیرو خصوصی بهت بگم 
مری: باشه
آلیا: مرینت من و نینو هم داریم ازدواج می کنیم نمی خواستم الان بهت بگم ولی خب الان گفتم
مری: چطوره عروسی رو توی یک روز باهم بگیریم
آلیا: عالی میشه
مری میخواستم ببینم میخوای توی خونه من  ....عهم... باهم زندگی کنیم
آلیا:البته من از تو جدا نمیشم دختر و یک چیز دیگه دختر من بچه دار شدم 
مری:وای مبارکه و همچنین
آلیا : نگو دختر .... آه  راست میگی پس چرا بهم نگفتی
مری: خب خودت چرا بهم نگفتی 
الیا : حالا ولش کن بابا مهم اینه ما باهمیم
و.....
خب خب اینم از پارت ۸
لایک و کامنت بزارید
بوس بوس بای بای😘😘👋👋